تنها آشنا
تنها آشنا ...
من به تو نمی رسم اما هر نفس در تو فنا می می شم گوش من سکوت از بر شد اما من از توم راه ما پر درد و غمگین بود اما تو با عشق سفرکردی من میون راه نفس باختم اما تو از من حذر کردی ای تو تنها آشنای من حرف این نا آشنای بشنو تو به سایه ها دلو باختی اما من به نور دست تو تویی آخرین گل و عاشق من بدنبال شمیم تو من به تو نمی رسم اما پرم از عطر حضور تو بین ما فاصله یک دنیاست قلب ما همیشه بی پرواست بگذر از تلخیه ی دیروز لحظه ی دیدار ما فرداست.

نظرات شما عزیزان: